صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

من، علی سهراب پور، متولد شهرستان کازرون (استان فارس) و فعلا در حوزه علمیه کازرون مشغول به تدریس هستم.
تمام تلاش من این است که بتوانم خدمتی از لحاظ فکری و اعتقادی به دوستان عزیزم کرده باشم.

آخرین نظرات

۳ مطلب در مرداد ۱۳۸۶ ثبت شده است

 سؤال:

     خداوند در قرآن می‌فرماید: «اِنَّ رَبُّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السَّمواتِ والاَرْضَ فی سِتَّه اَیّامٍ؛ 1یعنی پروردگار شما، خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید.» مقصود از شش روز چیست؟ در آن وقت روز و شبی نبود، به علاوه چرا خداوند در یک لحظه همه‌ی آن‌ها را نیافریده است؟

 

                               

جواب:

     سؤال فوق مشتمل بر دو قسمت است؛ قسمت اول این که، مقصود از شش روز چیست، در حالی که در آغاز آفرینش شب و روزی در کار نبود؟

     پاسخ این قسمت این است که اصولاً لفظ «یوم» که مرادف آن در زبان فارسی کلمه‌ی «روز» است، در هر مقامی با مناسبتی متفاوت معنای خاصی به خود می‌گیرد. معمولاً این لفظ در همان معنای روز که ضد شب است به کار می‌رود و در قرآن نیز در این معنی زیاد به کار رفته است؛ ولی گاهی همین لفظ به معنای «دوران» استعمال می‌شود، به طوری که اگر چیزی دوران‌های مختلفی داشته باشد، به هر دورانی «یوم» (روز) اطلاق می‌شود.

     مثلاً پیرمردی می‌گوید: «روزی کودک بودم، روزی هم جوان بودم، امروز دیگر پیرشده‌ام» چون این دوران‌ها مانند حلقه‌های زنجیر یکی به دیگری مانند سه روز متوالی به هم وصل است، از این نظر این سه دوران مختلف زندگی را به لفظ «روز» تعبیر می‌کند.

     امام علی(ع) می فرماید:«الدّهرُ یومان؛ یَوم لَکَ و یَومٌ عَلیک؛ یعنی، روزگار دو روز بیش نیست،‌ روزی به نفع تو می‌گردد و روزی هم به زیان توست.». یعنی انسان در طول زندگی خود دو دوران مختلف دارد، روزی در اوج قدرت است و روزی گرفتار مشکلات.

     با این بیان، مقصود از شش روز که زمین و آسمان در آن آفریده شده است، شش دوران است که بر زمین و آسمان‌ها گذشته تا به صورت فعلی درآمده است؛ یعنی این وضع فعلی در زمین و اجرام آسمانی نتیجه‌ی یک سلسله تحولات پی در پی است که در آن‌ها پدیده آمده و در نتیجه پس از طی این مراحل، به صورت فعلی درآمده‌اند.

 

                               

       قسمت دوم سؤال این است که، چرا خداوند تمام آن‌ها در یک لحظه خلق نکرده و به تدریج، خلقت آن‌ها صورت گرفت؟

     پاسخ این سؤال این است: جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، جهان ماده است و تکامل تدریجی از آثار لاینفک موجود مادی به شمار می‌رود و امور مادی بالطبع در طی زمان از صورتی به صورتی درآمده و مراحلی را طی می‌نماید و در نتیجه یک پدیده‌ی کامل می‌شود و زمین و آسمان‌ها نیز از این قانون مستثنی نیستند.

شما هر کدام از پدیده‌های مادی را در نظر بگیرید، ملاحظه خواهید کرد که تمام آن‌ها تدریجاً از نردبان تکامل بالا می‌روند. گیاهان و درختان پس از گذشت زمانی مثلاً به صورت یک بوته‌ی گل، یا یک درخت برومند در می‌آیند؛‌معادن و منابع تحت الارضی(زیرزمینی)، با مرور زمان پس از فعل وانفعالات زیادی متحول و تبدیل به یک ماده‌ی معدنی می‌شود.

      حیوان وانسان تا دوران جنینی را در رحم در مدت مخصوصی به پایان نرساند، نمی‌تواند در جهان وسیع‌تری زندگی کند و این قانون در همه جا و همه چیز جهان ماده حکومت می‌کند۲.

 

                                      

پاورقی:

1- سوره ی یونس،آیه 3.

2- پاسخ به پرسش‌های مذهبی، ص483

  • علی سهراب پور

این نقد،در شماره ی ۳۲۶ هفته نامه سلمان به چاپ رسیده است  

 

نقد مقاله ی

زن در زنجیر

 

در شماره ی 323 نشریه ی سلمان،در صفحه ی «سلمان جوان» مطلبی با عنوان «زن در زنجیر» نوشته شده بود، که با وجود بعضی مطالب خوب اشکالاتی داشت ،که ما به ذکر چند مورد می پردازیم:

     1- نویسنده محترم ، مقاله ی خود را این گونه آغاز کرده است: « شاید امروز کمتر دختری از خود پرسیده باشد چرا وقتی سخن از مبارزه با فساد،ایجاد امنیت اجتماعی،اسلامی کردن کانون های علمی ،فرهنگی و...پیش می آید در وهله ی اول انگشت اشاره و اتهام به سمت او نشانه می رود و سپس از محدودیت پوشش و روابط وی گفتگو می شود .آیا باید علت را در نگرش به ارث رسیده از گذشتگان دانست و یا باید پذیرفت که زن موجودی و ناقص العقل است و قدرت تمییز خوب از بد را ندارد و...»

     یعنی در حقیقت ایشان، علت بحث از محدودیت پوشش و روابط دختران را در دو چیز بر شمرده اند:1- نگرش به ارث رسیده از گذشتگان. 2- پذیرفتن اینکه زن موجودی احساساتی و ناقص العقل است و...

     اما آیا واقعیت این چنین است؟ یعنی اگر جایی در مورد پوشش و حجاب زن بحث می شود حتما ناشی از این دو تفکر است؟

     اینکه در ایجاد امنیت اجتماعی و مبارزه با تهاجم فرهنگی ابتدا به سراغ زن می روند بر فرض صحت _ که این چنین هم نیست _ دلالت بر نقصان عقل زن نداشته ،بلکه بعکس ،علامت نقش مهم زن در تربیت خانواده و جامعه و نیز برای حفاظت از ایشان می باشد.درست همانند زمانی که آفت، گلستانی را تهدید می نماید، که وظیفه ی باغبان در وهله ی اول محفوظ داشتن گلها از رسیدن آفات بدانهاست.

بنابراین ، در این مساله دین و دینداران به «زن» به عنوان موجودی بی شعور و ضعیف نمی نگرند _ برخلاف تصور نویسنده محترم! _

 

     2- متاسفانه در این مقاله، از شاعره فاسد سابق «فروغ فرخ زاد» تمجید و به عنوان  نمادی از یک زن با شعور معرفی شده است.(اینکه وی در آخر عمر توبه کرده یا خیر روشن نیست)

     3-  در چند جای این نوشتار،به متدینین به طور کامل توهین و بی احترامی شده است. که برای نمونه به یک مورد اشاره می کنم:

« ... در شرایط کنونی جامعه ی ما،دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است(!!). دو راه بیشتر ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه(!!):یکی همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و قار قار کردن های زشت و نفرت بار احمقانه زیستن،که یعنی زن نجیب و متدین(!!!)و ...»

     نویسنده ی محترم ،باید علاوه بر عذر خواهی رسمی از تمام متدینین،توضیح دهد که آیا دین و دینداری بیراهه است و زنان متدین همچون کلاغی شوم در خانه؟

     آیا ایشان و مسولین نشریه ،توضیحی در این مورد در برابر زنان پاک و فهیم دارند؟

     4- در ادامه نویسنده ی مقاله ،تدین را مساوی با خروج از انسانیت بر شمرده و در ادامه ی مطلب قبل می نویسد:« اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود،دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک»

     5- در قسمتی از مقاله از کلمات زشت و زننده ای ای استفاده شده بود ،در حالی که می شد کلمات دیگری جایگزین کرد .مثل کلماتی که در ستون سوم آورده شده بود.

     6- نویسنده ی مقاله،در آخر به بهانه ی اینکه ما باید اول فرهنگ سازی کنیم، از طرح امنیت اجتماعی به عنوان «زور» نام برده و این طرح را زیر سوال برده اند.

     اما آیا طرح امنیت اجتماعی،چیزی به جز امر به معروف و نهی از منکر است؟

     آیا به بهانه ی اینکه این مفاسد ناشی و معلول چیزهای دیگر است ،نباید از ترویج فساد و بی بند و باری به صورت علنی جلوگیری کرد؟

     این در حالی است که اجرای این طرح با استقبال اکثریت قاطع مردم روبرو شده است.نباید غافل بود که ترویج بی حجابی و بدحجابی از بزرگترین توطئه های دشمنان در مبارزه با اسلام و نظام اسلامی است؟

     در پایان به مسولان نشریه به خصوص مدیر صفحه ی «سلمان جوان» یک مطلب را عرض می کنم :

از آنجا که هفته نامه ی سلمان یک نشریه خوب و مفید بوده و به عنوان یک نشریه مذهبی شناخته شده، لذا باید در چاپ و نشر مطالب دقت فوق العاده شود و به بهانه های مختلف مطالب غلط و اشتباه چاپ نگردد.و اگر هم مطلب اشتباه و غلطی چاپ شد ،اولین کسی که مسول تصحیح آن است خود شما هستید و نباید منتظر این باشید که کسی نقد آن را بنویسد .بلکه خودتان باید آن را را تصحیح و به اشتباه خود اقرار کنید.

     در صفحه ی «سلمان جوان» باید مطالبی نوشته شود که مورد نیاز جوانان عزیز باشد ،مطالبی که به سوالات فکری و دغدغه های آنها از قبیل انتخاب همسر،ازدواج، روابط با دیگران و،خصوصیات دوران جوانی و ....پاسخ دهد.

     امیدوارم ،همه ی ما بتوانیم وظیفه ی خود را به نحو احسن انجام دهیم.

(قابل ذکر است هفته نامه سلمان،یک هفته نامه ارزشی می باشد اما متاسفانه بخاطر عدم نظارت بر این صفحه این اشتباه رخ داده بود)

  • علی سهراب پور

خدمت بی منت

۰۹
مرداد

حضرت علامه طباطبایی (قدس سره) می فرماید:

 

یکی از رفقای نجفی ما که فعلا از بزرگان نجف است برای من می گفت:

من یک روزبه دکان سبزی فروشی رفته بودم،دیدم مرحوم قاضی خم شده و  مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولی بعکس معهود،کاهوهای پالاسیده و آنهای که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند بر می دارند.

من کاملا متوجه بودم،تا مرحوم قاضی کاهو ها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد ؛ایشان آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد.

من که آنوقت طلبه ی جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسن و پیرمردی بود؛به دنبالش رفتم و عرض کردم:حضرت آقا! من سوالی دارم.شما بعکس همه،چرا این کاهوهای غیر مطلوب را سوا کردید؟

مرحوم قاضی فرمود:آقاجان،این مرد فروشنده،شخص بی بضاعت و فقیری است و من گاهگاهی به او مساعدت می کنم.

نمی خواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم تا اولا:آن عزت و شرف و آبروی او از بین نرود،و ثانیا:مبادا خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن و در کسبش ضعیف شود.

  برای ما فرقی ندارد کاهو های لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها،و من می دانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد،واین مرد ظهر که به علت شدت گرمای هوا، دکان خود را می بندد،کاهوها را به بیرون خواهد ریخت .لذا برای اینکه دچار ضرر نشود،کاهوها را خریدم.۱

    

پاورقی

 ۱- مهر تابان،ص 20.

  • علی سهراب پور