صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

فرهنگی،اعتقادی،اجتماعی

صراط مستقیم

من، علی سهراب پور، متولد شهرستان کازرون (استان فارس) و فعلا در حوزه علمیه کازرون مشغول به تدریس هستم.
تمام تلاش من این است که بتوانم خدمتی از لحاظ فکری و اعتقادی به دوستان عزیزم کرده باشم.

آخرین نظرات

سفری شیرین تر از عسل 3

جمعه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۴۰ ق.ظ

خدا توفیق داده بود که هر صبح بعد از نماز،مشرف می شدیم بقیع. از غربت بقیع که هر چه بگویم کم گفته ام و اصلا قابل گفتن هم نیست باید دید.

تقریبا ساعت 7 صبح بود که از بقیع به طرف مسجد النبی بر می گشتم. از دور، جوان عربی را دیدم که دستش فلج بود و در سینه اش جمع شده بود و در راه رفتن هم کج راه می رفت . همین طور که از دور او را می دیدم اینگونه با خود می اندیشیدم که از لحاظ عقلی احتمالا عقب افتاده است.

همین طور که داشتم به راهم ادامه می دادم او به طرف من می آمد و هر چه به من نزدیک می شد اشتیاق و شوق را بیشتر می شد در چهره او دید. او داشت به من نگاه می کرد و به طرف من می آمد. و بالاخره ما به هم رسیدیم.

جوان عرب با اشتیاق تمام، به من که با لباس روحانی بودم سلام کرد. اما نمی توانست حرفی بزند و من از نوع برخوردش متوجه شدم سلام می کند و من هم جواب سلام او را دادم.

با زبان بی زبانی داشت به من چیزی می گفت و من با خنده پاسخ او را می دادم. انگار از جیبش می خواست چیزی را بیرون بیاورد...آری دست کرد داخل جیبش و موبایلش را بیرون آورد. با شوق و اشتیاق وصف ناپذیری جلد موبایلش را کنار زد و پشت موبایلش را به من نشان داد.

و من متحیر مانده بودم که خدایا این چه می خواهد به من نشان دهد، اما آن چه را که دیدم؛ نفس هایم را در سینه حبس کرد، اشک درچشمان جمع شد و زبانم قفل.

آری این جوان با صفا و عزیز و عاقل پشت موبایل خود با چیزی شبیه لاک غلط گیر نوشته بود:

انی احب الحسین (ع)؛ من حسین (ع) را دوست دارم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی